۱۳۹۰ اسفند ۶, شنبه

زمستان سرد انتخابات و بی تفاوتی مردم مردم می گویند: کدام انتخابات؛ زیربار گرانی و مشکلات له شده ایم

همه جا دیده می شوند: ردیف های بی پایان از تابلوهایی که برای تبلیغات به ظاهر انتخابات برپا شده است. تابلوهایی که در برخی نقاط پر تبلیغ از نام و شعار هستند و در بسیاری نقاط سفید باقی مانده اند. سفیدی هایی که از زمستان انتخابات نه تنها در میان مردم بلکه بین دست اندرکاران انتخابات نمایشی این دوره حکایت دارد.
 
از تکرار بدر و خیبر تا خلیج فارس و…
 
با این حال کم نیستند پوسترها و تابلوهای کوچک و بزرگ تبلیغاتی که بر در و دیوار و سطح شهر آویزان شده اند. هر یک با نام و شعاری پرچمی علم کرده اند. یکی خود را به لباس بصیرت درآورده و دیگری از تجزیه اصولگرایی! سر برآورده ، آن دیگری به نام ملت مقابل دولت قد علم کرده و آن یکی هم صورت خود را از دل کارگر گرسنه ای سر برآورده که سالهای سال است در ایام انتخابات نام و نان نداشته اش شعار برای کسب رای می شود. ائتلافی نام و نشان سه نفره خود را بر درخت ها و گاردریل های شهر پیچ و گره کرده و جبهه ای نوید تکرار بدر و خیبر را داده است .
 
گروهی با عکس سید حسن نصرالله آمده و آن دیگری پای خلیج فارس را به انتخابات باز کرده است. آن یکی با تقویم ۹۱ و ذکر ایام هفته و چهارده معصوم آمده و آن سوتر از نام و کلام امام خرج شده است. گروهی دم ازاستقلال زده و در ائتلاف های مختلف هستند و حاضران دیگری هم شعار بیایید ..بیایید… راه انداخته اند و جمیع حاضران هم یک پسوند ولایت به نام و جبهه زده اند. این روزها نام مردم درپوسترها و بنرها و تبلیغات اهمیت یافته و در کنار نداشته هایی چون کار و رفاه و معیشت و وحدت و انسجام و عدالت و برادری و پاکی و خدمت و اخلاق وحدت ملی ردیف شده است در قالب کلکسیونی از جبهه ها و ائتلاف های کاغذی کنار هم آمده اند.
 
پرچم هایی که از یک سو آشفتگی اردوگاهی را به نمایش گذاشته که فرمانبر و فرماندار آن معلوم نیست و از دیگر سو برای گدایی مشارکت از هیچ شعار و رنگ و لباس و نامی مضایقه نکرده است.
 
دیوارهایی که یک سو از “صدای ” ملتی عاریه گرفته که حتی تاب ” سکوت ” آن هم نیست که اگر حتی وعده ای برای سکوت هم دارد پاسخ آن باتوم و نیروهایی تا دندان مسلح است.
 
بنرهایی که با طول و عرضی طویل اخراجی هایی را تمام قد تصویر کرده که امروز بر ساز و نوای جدیدی بر حضور در قدرت پایداری و سهم خواهی می کنند.
 
دیوارهایی که نام به ظاهر متحدان اصول گرایی را عرضه کرده که اگر چه افسانه اتحاد و اصول در سر می پروراند که در این ایام بیش از همیشه هم اتحاد نداشته اش از کف رفت و هم کوس رسوایی بی اصولی اش را بیش از قبل بر سر زبان ها انداخت.
 
آن دیگری چهره اش را بر دل کارگرانی نقش زده که در تمام این سالها فقط خانه ای و نامی از آنها یدک کشیده و خود اگر سیلی ای را سرخ تر نکرده باشد زخمی را مرحم نبوده است.
 
هر یک برای سهم بیشتر از خانه ای که هیچ گاه به نام ” ملت ” نبوده پسوندی بر آن به نفع خود مصادره و سوار کرده اند.
 
آن سوی هیاهوی تو خالی …
 
هر چه هست هویداست، نمایش جدال میان به اصطلاح خودی هایی که هنوز شاخ و شانه کشیدن‌شان برای کسب کرسی بیشتر از مجلس داستان دنباله داری است که باید نظاره گر آن بود.
 
مجموعه ای که نمایشی از شلختگی و بی قوارگی را عریان کرده. نام ها و اسامی و پرچم هایی کاغذی که از قضا هیچ چشم نوازی و دلبری هم از مردمان خسته این شهر نمی کند که اگر هم نجوایی از مردم هست گلایه و شکایت از سختی های این روزهای کشور است.
 
بله؛ آن سوی این هیاهوی تو خالی، نام ها و تصاویر است که سر از جوی یا سطل زباله در می آورد. زیر پای دل زدگی و بی تفاوتی و گلایه مردم لگدکوب می شود و که اگر جایی هم عکسی بالارفته این بی حوصلگی و تلخی و قهر زمستانی سردتر از آن است که بخواهند نیم نگاهی به آنها بیندازند.یا اگر عکس ها وتبلغاتی بر درمنازل می رود حکایت همان تبلیغات قبل را دارد که یک جا به دور ریخته می شود. سردی که گاه با تکان دادن سری همراه می شود و گاه گلایه ای هم چاشنی آن است.میل و رغبتی نیست ،شور و هیاهویی نیست.
 
صدای ما به جایی نمی رسد
 
ورودی مترو پایش را که بر روی یکی از صدها تراکت پخش شده بر زمین می گذارد که با او در مورد تبلیغات انتخاباتی صحبت می کنم. می گوید مردم آنقدر گرفتاری دارند که حوصله این بزک بازی ها را ندارند.
 
ادامه می دهد مگر آنها که تا به حال مجلس رفتند برای ما چه کرده اند که بخواهیم به فکر انتخابات باشیم.
 
می گوید: اینها حقوق میلیاردی می گیرند و پای شان که به آنجا می رسد برای مادام العمر زندگی خود را تامین می کنند. چه می فهمند درد مردم چیست؟
 
شهروند دیگر را در مورد انتخابات و تبلیغات سطح شهر مورد سوال قرارمی دهم، مکثی می کند و می پرسد برای چه رسانه ای است. می گویم چه فرقی می کند که بدون پاسخی عبور می کند.
 
شهروندی می گوید اینها انتخاب شده اند و دیگری هم برای گریز از جواب می گوید شناختی از آنها ندارم.
 
یکی بی‌سوادی را بهانه می کند و دیگری هم سوالاتم را بی پاسخ می گذارد.
 
یکی می گوید کدام یک از شعارهای انتخاباتی را محقق کردند و دیگری از گرانی و بیکاری گله می کند. می گوید ۳ فرزند فارغ التحصیل بیکار درخانه دارم و ما هستیم و حقوق بازنشستگی. مگر بقیه که رفتند چه گلی به سر ملت زدند که …
 
دانشجویی می گوید همین بساط در دانشگاه ها هم بر پاست. مردم دیگر گول نخواهند خورد. یعنی امیدوارم همین طور باشد. هر چند مردم همیشه غیرقابل پیش بینی هستند.
 
خانم میانسالی نیز با این جمله که “همان ها که ۲۲ بهمن آوردند در انتخابات هم شرکت می کنند.” ادامه می دهد: کسی که به فکر نیرنگ کسی باشد اول از همه خودش به آن نیرنگ گرفتار خواهد شد. اینها هم از درون در حال متلاشی شدن هستند و حتی به تلاش ما هم نیازی نیست.”
 
شهروند دیگری هم به این جمله اکتفا می کند که مردم زیربار گرانی و مشکلات له شده اند. چه انتخاباتی؟
 
پیرمردی هم این گونه پاسخ می دهد که اینها جیب هایشان را باز گذاشته تا به مجلس برسند و آن را پر کردند. درگیر خود هستند.. به مشکلات ما که رسیدگی نمی کنند.مردم الان برای نان روز گرفتارند. فکر این هستند که یک روز رو چطور با این گرانی به شب برساندد.صدای ما هم که به جایی نمی رسد.
 
هر چه به ظاهر اصولگرایان و مستقل و حامی که به نام هر شخص و طیفی در این دوره خود را به نمایش گذاشته بر اصول و اتحاد و پایداری و بصیرت و گفتمان انقلابی نداشته بدمند اما این ملت، روز جمعه صدایی برای انتخابات نخواهد داشت. صدایی که از این ملت شنیده می شود سکوتی بیش نیست. سکوتی که همان ” نه ” به انتصابات پیش روست. کافی است تا شما هم گشتی در شهر بزنید تا این سردی را لمس کنید.
زهره نقیبی


کلمه : 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر