۱۳۹۱ دی ۴, دوشنبه

قهرمان ملی زیر سینک دستشویی می‌خوابد! +عکس


به نقل از شفاف، این روزها حال شهر ما خوش نیست.از در و دیوار شهر غم می بارد و بوق های ممتد ، هوای آلوده و  اعصاب های ضعیف  همه و همه حکایت از دردی پنهان دارد.

دردی که می توان در چشمان ملتمس کودک فال فروش که دستانش از سرما قاچ قاچ شده است ، دید.دردی که پشت خمیده پیرمرد دست فروش آن را فریاد می زند.

دردی که مادر سرپرست خانوار که توانایی خرید یک نان برای فرزندش را ندارد با پوست و خونش احساس می کند.

دردی که گل وجود کودک سرطانی را گلبرگ به گلبرگ پرپر می کند اما پدر توانایی خرید دارو را ندارد.

حکایت دردهای شهر ما  مثنوی  هفتاد من  است   اما  گاهی بعضی دردها ،خیلی درد است.

وقتی قهرمان ملی باشی و جای خواب نداشته باشی، درد دارد.

وقتی برای قهرمانی در مسابقات بین المللی حتی از یک تشکر خشک و خالی هم خبری نباشد درد دارد.
وقتی با نان خالی تمرین کنی و بعد از تمرین از شدت فشار بیهوش شوی ، فقط برای اینکه برای کشورت افتخار کسب کنی، اما پاداشت 50 هزار تومان آن هم از سوی هیات استان محل تولدت باشد، احساس می کنی که تمام غرورت لگد مال شده است.

وقتی قهرمان باشی و یکه تاز  میدان نبرد تن به تن اما مجبور شوی از درد نداریت بگویی و  برای کار و جای خواب به مسئولین التماس کنی  و کتاب زندگیت را برای همه بخوانی ، میتوانی درد را احساس کنی.

این ها اما همه حکایت فرشاد درکه است.همان قهرمان کیک بوکس  که با روایت داستان زندگی اش برای ایسنا و حکایت هایش از آب انار فروشی  بیشتر معروف شد تا به خاطر مدال های رنگارنگش.

همان قهرمانی که  همین  آبان ماه در سومین دوره فستیوال جهانی هنرهای رزمی بهترین بهترین ها شد اما  جای خوابش زیر سینک  دستشویی  یک مغازه فست فود فروشی است.

همان قهرمانی که به رئیس جمهور نیز نامه نوشت و مستقیم به دست محافظش  داد ، اما جوابی دریافت نکرد و به گفته خودش با نامه نگاری نه تنها مشکلاتش حل نشد بلکه یک دلجویی ساده نیز از اونشد.حتی وزیر ورزش نیز به داد فرشاد درکه نرسید.

فرشاد درکه می گوید : "دو ماه قبل که از شهر محل زندگیم خارج شدم تا به رویایم درباره ورزش جامع عمل بپوشانم می دانستم مشکلاتی سر راهم خواهد بود اما دیگر تصور این همه سختی را هم نمی کردم."

دارنده کاپ آزاد آسیا و 10 مدال کشوری  از فدراسیون ورزش های رزمی گله دارد چرا که به جای باز کردن گره مشکلاتش، تهدیدش کرده اند.

او خنده تلخی می کند و ادامه می دهد: "چون مصاحبه  کردم و از مشکلاتم گفتم،  از طرف ارازل و اوباش بارها تهدید شدم  در صورتی که من حتی آزارم به یک مورچه هم نرسیده و تنها چیزی که می خواهم این است که بتوانم یک زندگی طبیعی و یک جای خواب داشته باشم تا به توانم ورزش کنم و برای ایران افتخار کسب کنم.سر انجام هم مسولین به من گفتند زندگی تو هیچ ربطی به فدراسیون و ما ندارد."

با این حال اما چشم هایش وقتی از سومین دوره فستیوال جهانی هنرهای رزمی می گوید، برق عجیبی دارد.شاید هم رگه هایی ازته مانده غرورش را می توان در این چشم ها دید اما مشکل او اینجاست که حتی بعد از قهرمانی در این مسابقات نیز نه خبری از تبریک است و نه پاداش تا شاید وضعیت زندگی اش کمی سامان گیرد.

می گوید: "قرار بود جایزه ای به دلیل اینکه من در مسابقه جهانی اول شدم به من تعلق بگیرد اما وقتی برای دریافت جایزه مراجعه کردم گفتند جایزه برای خارجی هاست نه ایرانی ها!"

او همچنان با ته مانده های درآمدش در آب انار فروشی روزگار می گذراند که به گفته خودش تنها 100 هزار تومان از آن باقی مانده است.100 هزارتومانی که صرف خرید نان و آبی می شود که این ورزکار از گرسنگی نمیرد و جانی برای عقب نماندن از ورزش  برایش باقی بماند.

این ورزشکار ملی  در شرایط سخت تمرین می کند، مربی ندارد و تنها با سابقه دارهای کیک بوکسینگ  در باشگاهی که به قهرمانی اش احترام گذاشته و هزینه ای از او نمی گیرد تمرین می کند.

او می گوید از فدراسیون چیزی نخواسته جز جای خواب و کمی احترام: "همه جای دنیا شرایط برای ورزشکاران سطح قهرمانی  مهیاست اما من از فدراسیون ورزش های رزمی هیچ چیز نخواستم جز اینکه به عنوان عضو تیم ملی در خواست یک جای خواب کردم که بتوانم تمرین کنم آن هم نه برای همیشه فقط برای مسابقات در پیش.

نتیجه هم یک برگه بود که برای 20 روز به من اجازه می داد از خانه ورزشکاران در هفت تیر استفاده کنم اما وقتی مراجعه کردم تعطیل بود و وجود خارجی نداشت.وقتی دوباره به فدراسیون مراجعه کردم جز وعده های پوشالی چیزی دریافت نکردم .

در آخر هم جوابم این بود: فدراسیون هیچ تعهدی ندارد که به ورزشکارانش جای خواب بدهد، فدراسیون پول ندارد ، بودجه ندارد و از این حرفات."


همه این ها اما دست به دست هم می دهد تا وی از اینکه 12 سال از عمر و جوانی اش را برای این ورزش گذاشته  پشیمان باشد.

درکه  که برای عشق به این ورزش از خانه و زندگی اش هم گذشته این روزها می گوید:"پشیمانم و فقط به مسئولین فدراسیون می گویم،  اگر این ورزش برای شما ارج و قربی ندارد و بنا بر گفته شما غربی است ، آن را ممنوع اعلام کنید تا افرادی مثل من به آن علاقه مند نشوند و راه زندگی خود را بر این اساس بنیان گذاری نکنند.هر کار دیگری که می کردم امروز وضعیتم بهتر بود و الان در کنار خانواده ام بودم اما الان برای بازگشت دیر است و ورزش تنها هدف زندگی من است."

فرشاد اما  آتش نشانی می خواند .هرچند که درس وی به دلیل مشکلات مالی نیمه تمام مانده اما می گوید :"این رشته را برای این انتخاب کرده که بتواند زندگی ها را نجات دهد هر چند که در جامعه ای که زندگی می کندجایی ندارد و حتی مسئولین دانشگاهش هم به عنوان یک قهرمان از او حمایت نکرده اند."

او می گوید:" رویم سیاه که اینها را می گویم امادیگر دنیا برایم به آخر رسیده و آب از سرم گذشته است.اینها را می گویم که لااقل شاید شرایط برای افرادی مثل من که در رشته های رزمی کم نیستند و به خاطر ترس از کنار گذاشته شدند  حرف نمی زنند بهتر شود.هستند کسانی که 5  دوره قهرمان جهان هستند و نه کاری دارند و نه زندگیی.انگار نه انگار که قهرمان ملی هستند."
این قهرمان در حد المپیک از همه دلگیر است.دلگیر است از همه انهایی که تلاش هایش را دیدند و نادیده گرفتند.این جوان 24 ساله که در اوج جوانی پیر شده است ، همچنان بیکار است و در سرمای زمستان باید تا 12 شب در خیابان  بماند تا رستوران فست فودی که لطف کرده و به وی در آشپزخانه جای خواب داده تعطیل شود تا بتواند بخوابد.

او می گوید: یک فوتبالیست روی نیمکت ذخیره ها سالی 100 میلیون می گیرد اما من با نان خشک تمرین می کنم و قهرمان می شوم  از انگلستان ،هلند و اسپانیا پیشنهاد دارم اما ایران وطن من است، من مال این سرزمین هستم و می خواهم پرچم کشورم را بالا ببرم و احساس غرور کنم.

غروری که این روزها با تمام بی توجهی ها و نادیده گرفتن ها می رود تا از ریشه خشک شود.

در پایان هم قهرمان ملی کشور با لبخندی تلخ تاکید می کند : بنویسید فدراسیونی را که نمی تواند به ورزش کاران ملی اش حتی یک تخت برای خواب بدهد ، باید تعطیل کرد!ما هم می نویسیم شاید اثر کند...

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر