۱۳۹۲ خرداد ۹, پنجشنبه

خامنه ای و نهاد رهبری؛‪ ‬بزرگترین بازنده "انتخابات"

رادیو فردا، مهرداد لقمانی : مقامات جمهوری اسلامی در طول ۳۴ سال عمر این رژیم همواره در پی کوچک کردن دایره انتخاب مردم و حذف سلایق مخالف خود بوده‌اند، بزرگ‌ترین هراس سران رژیم از باز شدن فضای سیاسی در پی فشار جامعه مدنی و از دست دادن سکان رهبری و قدرت است، داشتن حق انتخاب، ذاتا برای  خودکامگان تنش‌آفرین و با بسته و یک‌دست شدن فضای سیاسی در تعارض است.

تمام تلاش رژیم ایران در قبضه قدرت و  بی‌خاصیت کردن انتخاب شهروندان از طریق تحمیل انتصابات و دون کردن منتخبین ملت است.

رهبر جمهوری اسلامی تا کنون نشان داده که هیچ علاقه و اعتقادی به نهادهای انتخابی و خرد جمعی نمایندگان مردم و شهروندان ندارد.

محدود کردن قدرت به خودی‌ها و راندن سلایق مخالف از «امکان کاندید شدن» گامی است برای نشاندن شخصی ضعیف بر مسند ریاست جمهوری و تلاش برای  مصادره و تفسیر قوانین بنابر میل خود، و در یک کلام، حذف آنچه از جمهوریت نظام باقی مانده است.

رژیم با دخالت گسترده و محدود کردن دامنه کاندیداها تلاش دارد انتخابات را از محتوا خالی کرده و مردم را ناامید و سرخورده از تاثیرگذاری، از صندوق‌های رای براند.

بزرگ‌ترین دشمن مشارکت گسترده شهروندان در انتخابات، سران جمهوری اسلامی و در راس آن، آیت‌الله علی خامنه ای است. رهبری جمهوری اسلامی «حضور» در پای صندوق را می‌خواهد ولی تاثیر‌گذاری شهروندان در اداره کشور را بر نمی‌تابد‪.‬ بنابراین ولو بر پایه رای سازی و تقلب آماری هم شده باید حضور «امت همیشه در صحنه» در پای صندوق‌های رای را شبیه‌سازی کرد تا توهم رهبر مبنی بر پشتیبانی توده‌ای از او و سیاست‌هایی که نتیجه فلاکت‌باری داشته‌اند، خدشه‌دار نشود.

بهره‌برداری از هم‌راستایی برای تضعیف پایه های استبداد

پرسش اینجا است که استراتژی فعالین سیاسی و اجتماعی در برابر  رژیم سرکوبگر و خودکامه و تلاش آن برای سوء استفاده از حضور مردم در پای صندوق‌های رای، چه باید باشد.

روشن است که دعوت به تحریم انتخابات و عدم حضور در پای صندوق‌های رای، خود به تنهایی، جامعه مدنی را به  هدف خود نزدیک‌تر نمی‌کند و این خطر را دارد که با به انفعال کشاندن شهروندان، انرژی موجود در جامعه به هدر رفته و  با خاموشی و بی‌تفاوتی جامعه مدنی، میدان برای یکه‌تازی انحصارطلبان بازتر شود.

فعالین اجتماعی و سیاسی باید در مورد انتخابات و تبعات آن «برنامه» داشته باشند، دعوت به تحریم به تنهایی «کارگشا» نیست. مردم  خواهان زندگی بهتر و کاهش فشارهای اقتصادی و اجتماعی  هستند، از این رو  نمی‌توان و نباید آنها را به خاطر رای دادن به کسی که «به نظر آنان» توان بهبود شرایط را دارد ملامت کرد.

انتخاب کردن حق مردم است، آنچه باید شهروندان را نسبت به آن آگاه کرد، خدشه دار شدن حقشان و این واقعیت است که  دخل و تصرف گسترده سران رژیم در روند انتخابات و منع حضور تمامی سلیقه‌های سیاسی مانع تسلط خردورزی و شایسته‌سالاری در صحنه سیاست‌گذاری و مدیریت کشور شده و آینده و فرصت‌های مردم و کشور را به خطر انداخته است.

گستره سیاسی را هرگز نباید برای یکه‌تازان و تک‌پنداران خالی کرد، اگر رای دادن بی تاثیر است کماکان باید در عرصه عمومی حضور داشت و گفتمان جامعه را تحت تاثیر قرار داد. 

مشارکت فعال در روند گفت‌وگو و اعتراض به تبعیض و پایمال کردن حق انتخاب مردم با تحریم خاموش، متفاوت است. هم‌صدایی منتقدان قدرت بر ضرورت برگزاری انتخابات آزاد می‌تواند زمینه‌ای باشد بر پیوند دادن مطالبات قشر گسترده‌ای از فعالین سیاسی و اجتماعی و لایه‌های مختلف جامعه. استراتژی انتخابات آزاد یک استراتژی فعال، تهاجمی و با توان بالا برای متحد کردن طیف کسترده ای از اپوزیسیون دمکراسی‌خواه است.

برگزاری انتخابات آزاد و منصفانه مقدم است بر تغییر شکل حکومت و جابه‌جایی قدرت. تجربه بشری نشان داده که تاکنون هیچ حکومت خودکامه‌ای پس از تن دادن به برگزاری انتخابات آزاد قادر به ادامه حیات خود نبوده است. 

آنچه کمابیش مورد پذیرش طیف گسترده‌ای از گروه‌های سیاسی‌ست، این واقعیت است که نبود انتخابات آزاد (به معنی پذیرفته شده بین‌المللی آن) بزرگ‌ترین مانع در تحقق مردم سالاری در ایران است. در عین حال این رویکرد هزینه نسبتا پایینی برای فعالین مدنی داخل کشور دارد و می‌تواند فصل مشترکی باشد بین منتقدین خارج از کشور و اصلاح‌طلبان داخلی. بهار اصلاحات و در پی آن جنبش سبز هر دو برخواسته از متن جامعه مدنی بودند، استراتژی انتخابات آزاد  نیز برخواسته از همین مطالبات است.

صندوق رای و انتخابات آزاد بهترین استراتژی برای شکست انحصار و استبداد است. اولویت اول، شکست انحصار و برچیدن موانع مشارکت شهروندان است، اگر در دوره گذشته شعار ما «رای من کو؟» بود هم اکنون با شعار «کاندیدای من کو؟» می‌توان به میدان آمد.

از سوی دیگر آنچه اصلاح‌طلبان غیر ساختار شکن باید به آن اگاه باشند، این است که حفظ ساز و کار کنونی و تلاش برای سوق دادن شهروندان به انتخاب میان بد و بدتر، بازی دو سر باخت است. نهایت این استراتژی، مسابقه به سمت صفر است؛ در هر دوره کیفیت کاندیداها پایین‌تر خواهد آمد و «انتخاب بد» دوره فعلی، در دور آینده، فرشته نجات تلقی خواهد شد. (در این دوره گروه محمود احمدی نژاد در نقش اپوزیسیون نظام نقش بازی می‌کند).

بزرگترین بازنده انتخابات: آیت‌الله خامنه‌ای و نهاد رهبری

شخص آقای خامنه‌ای و زیر شاخه‌های نهاد رهبری، بزرگ‌ترین مانع در برابر برگزاری انتخابات آزاد و گذار به سمت حکومتی پاسخگو و مردم‌سالار است؛ آنچه هم اکنون حتی بر بازیگران داخلی رژیم نیز آشکار شده‪،‬ این واقعیت است که دخالت نهاد رهبری و شخص آقای خامنه‌ای هزینه گزافی را بر کشور تحمیل و اداره و مدیریت امور اجرایی را به شدت مختل  و ناکارآمد ساخته است. 

تلاش آقای خامنه‌ای در طی دوره زمام‌داریش این بوده که قدرت را بدون قبول مسولیت قبضه کرده، هزینه عملکرد خویش را به گردن مدیران اجرایی دولت انداخته و از زیر بار پاسخگویی و قبول پیامد اوامر خود شانه خالی کرده است. ابلاغ احکام حکومتی از پشت پرده، توصیه و پیام‌های شفاهی مخفی و ارسال فرمان از طریق واسطه از این دست دخالت‌های غیر مسئولانه هستند.

حال پس از چند دهه زمامداری ایشان و کشمکش مداوم با روسای جمهور سه دوره گذشته، نارسایی و تضاد ساختاری نظام  «فرمانروایی مطلقه، بدون قبول هیچ گونه مسئولیت» بر همگان آشکار شده است. 

هم‌اکنون هیچ کدام از راهکارهای پیش روی آقای خامنه‌ای چاره‌ساز مشکلات او نیست، از یک سو انتخاب کاندیدایی قوی و دارای شم مدیریت، نفوذ رهبری در امور اجرایی را  خواه ناخواه به چالش خواهد کشید، از سوی دیگر کاندیدایی ضعیف و مطیع از سوی بازیگران داخلی جدی گرفته نخواهند شد و به دلیل کم اقبالی داخلی در صحنه بین المللی نیز کمکی به ارتقا چهره رژیم و کم شدن فشارها نخواهد کرد.

مشکل جمهوری اسلامی عمیق و ذاتی است؛ در واقع  پیوند ایده «ولی فقیه»، که در روش و تفکر ریشه در قرون وسطی داشته، به ساختار حکومت مدرن «جمهوری»، موجب  پدید آمدن دوگانگی و تضاد ساختاری گشته است، جبر زمانه و میل باطنی جامعه ایران به ارزش‌های مدرن و جهانی فاصله و عمق این شکاف را روز به روز بیشتر کرده، مدیران مورد تایید همین نظام، به محض پا گذاشتن در عرصه اجرا ناگزیر با نهادهای موازی متصل به ولی فقیه درگیر می‌شوند.

آشکاری این نقصان بهترین فرصت برای اتحاد تاکتیکی میان طیف کسترده‌ای از منتقدان قدرت را فراهم آورده است. کاهش قدرت و نفوذ نهاد رهبری و زیرشاخه‌های نظامی و پلیسی  آن، و کنار گذاردن شخص آقای خامنه‌ای از مدیریت سیاسی کشور نخستین قدم در راه زنده کردن انتخابات و مدیریت اجرایی در کشور است. با باز شدن نسبی فضای سیاسی می‌توان امید به حرکت دوباره جنبش مدنی کشورمان بست.

بیان آرزو «برنامه» نیست

باید توجه داشت که راهکار مبارزه فعال با استبداد، نیازمند برنامه‌ریزی است.

جایگزینی نظام فعلی با حکومتی مردم سالار و پاسخگو «آرزوی» بسیاری از فعالین جامعه مدنی ایران است، ولی این «آرزو» نمی‌تواند جایگزین برنامه گام به گام برای رسیدن به هدف باشد.

به بیان دیگر فعالین اجتماعی باید نسبت به واقعیات موجود در جامعه و تبعات «اتخاذ تاکتیک‌های مطرح شده از سوی آنان» توسط شهروندان بیاندیشند.

در شرایط کنونی که جامعه مدنی زیر سرکوب و فشار شدید نهادهای امنیتی رژیم قرار دارد، هر گونه حرکت فراگیر نیازمند باز شدن نسبی فضای سیاسی است؛ در واقع بهتر است به جای بیان آمال و آرزوها، برای گام بعدی برنامه ریخت، هزینه سرکوب رژیم را بالا برد (کاری که خارج نشینان با تقاضا  از کشورهای آزاد برای شناسایی عوامل سرکوب به عنوان ناقضین حقوق بشر، می‌توانند انجام دهند)، و تلاش کرد تا پلی بین مطالبات داخل و خارج برقرار شده  تا میان گروه های مختلف همفکری و همگرایی عملی ایجاد شود.

باید از هر فرصت پیش آمده سود جست، سیاست یعنی هنر استفاده کردن از ممکن‌ها، پافشاری بر آرزوهای دست نیافتنی در مقطع کنونی به هدر دادن منابع محدود منتقدین قدرت است. 

از سوی دیگر  مبارزه با تمامیت‌خواهی رژیم مستبد خود به تنهایی میزانی برای سنجش آزادی‌خواهی اپوزیسیون نیست. آنچه ما را از مستبدین جدا می‌کند پایبندی به باز کردن دایره انتخاب مردم و  قایل بودن به حقوق مخالفین خود است،  گفتمان مبتنی برایدیولوژی‌های بسته و تمامیت خواه را باید به کنار نهاد و وارد تعامل و گفتگو با گرایش‌های مخالف خود شد. 

باید هزینه «محدود کردن انتخاب مردم» را بالا برد. جنبش سبز بدون تقلب گسترده و دخالت آشکار نهاد رهبری در انتخابات گذشته متولد نمی‌شد، هر چالشی برای رژیم به معنای تنگ‌تر شدن دایره خودی‌ها و پیوستن متحدان دیروز به منتقدان و رانده‌شدگان امروز است. همین انتخابات «نیم بند و نمایشی» بهترین ابزار برای به چالش کشیدن نهادهای غیر انتخابی و «مسولیت ناپذیر»  رژیم است.

در این راه باید گام به گام حرکت کرد، نخستین هدف باید تضعیف نهادهای انتصابی  و غیر انتخابی و کوتاه کردن دست آنها  از مدیریت سیاسی و اجرایی کشور باشد. باید با نیروهای ریزش کرده رژیم و آنهایی که در خارج از حلقه قدرت قرار گرفته‌اند وارد گفت‌وگو شد و آنان را ترغیب به وارد شدن به چرخه نیروهای دموکراسی‌خواه کرد. بهترین راه کاهش هزینه گذر از استبداد فعلی، قانع کردن نیروهای داخل حکومت به این واقعیت است که در رژیم فعلی هیچ ضمانتی برای آینده هیچ ‌کدام از آنان نیست و اگر آینده بهتری برای خود، فرزندانشان و ایران می‌خواهند، بهترین گزینه، جدایی از حلقه بسته و در حال ذوب «نظام» و پیوستن به طیف گسترده و رو به رشد دموکراسی‌خواهان است.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر